تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

هفته ششم

نفس مامان سلام عشق کوچولوی مامان خوبی عزیز دلم؟ دقیقا 3 هفته است که متوجه شدم تو رو دارم و خدا لطف کرده و من باردارم روز 22 مرداد وقت دکتر داشتم برای دیدن ساک بارداری و ته دلم خدا خدا میکردم که دکتر تو رو هم به ما نشون بده با اینکه میدونستم خیلی زوده و تو خیلی کوچولویی و مشخص نمیشی .. ساک باردار در هفته پنجم 9 مبلب متر بود .. عزیزم مامان همچنان داره داروها رو مصرف میکنه و آمپول ضد انعقاد خون رو به خودش تزریق میکنه تا مبادا تو نتونی از خون مامان تغذیه کنی و بازخدای نکرده تورو از دست بدیم.. عشقم هفته آینده 5 شهریور دکتر بهمون وقت داده اون موقع میتونم قلب کوچولوتو ببینم خیلی خیلی بیتاب هستم و روزهای کشدار تابستون برام طولانی تر ...
28 مرداد 1393

با بی بی چک مثبت اومدم هوراااااا

بارداری سوم – بخش اول بعد از مصاحبه همه چی تغییر کرد نوع زندگیمون و خیلی چیزهای دیگه من و همسری که فکر میکردیم تا آخر تابستون راهی میشیم و ویزا دستمونه شروع کردیم به مقدمه چینی و من هم شروع کردم به فروش یکسری از لوازم خونه و خورده ریزها و برای اینکه پولش خرچ نشه برای خودم یه زنجیر و پلاک خوشگل خریدم .. همون روزای برگشت از دوبی خبر رفتنمونو به مامان همسر هم دادیم و حالا بعد از گذشت چند ماه هی باید به دوست و آشنا و امیل جواب بدیم که چرا تا حالا هنوز ایرانیم و نرفتیم .. من و شوشو تصمیم گرفتیم که راه خودمونو بریم و برای بچه دار شدن منتظر نشیم اینه که بعد از برگشتن هر ماه اقدام داشتیم و دو ماه قبل با اینکه کلی داروهای قوی مصرف کرده بو...
13 مرداد 1393
1